سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























اندیشه

رابطه بهاییت و صهیونیسم 2

برای مدعای نزدیک شدن رهبران بهایی به کانون‎های استعماری و صهیونیستی دلایل بسیاری می‎توان شمرد، که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد:

1- بهاییان پس از آن‎که در کسوت بابیان توسط حکومت ایران سرکوب شدند، برای بسط و گسترش فرقه خود، نزدیک شدن به کانون‎های قدرت به ‎ویژه دولت بریتانیا (که نقش پررنگی در منطقه بازی می‎کرد) را ضروری میدانستند، که البته این نزدیک شدن نه تنها به این دلیل بود که می توانستند تحت لوای حمایت بریتانیا و سپس جریان صهیونیسم آسوده‎خاطر در فلسطین به فعالیت و تبلیغ فرقه خود بپردازند، بلکه حمایت بریتانیا و نفوذ آن‎ها در ایران می‎توانست در مواقع لزوم کمک‎ حال آن‎ها باشد که ثمره آن را اینگونه می شود دید ‎که پس از این نزدیکی، بهاییان هیچ‎گاه در ایران به‎طور مستقیم با سرکوب شدید روبه‎رو نشدند.
2- تحت حمایت قرار گرفتن بهاییان از طرف بریتانیا موجب نزدیکی بهاییان و یهودیان در فلسطین شد، دو جریانی که در آن روزگار هنوز اقوام اقلیت و مهاجر فلسطین به‎حساب می‎آمدند و این هم‎پیمانی می‎توانست مزایایی بسیاری برای مقاصد طرفین داشته باشد. از همین جهت بی‎دلیل نبود که رهبران بهایی با آگاهی از نقشه‎ای که استعمار برای آینده این سرزمین درنظر داشت، پیام‎های امید بخش درباره آینده یهودیان در فلسطین صادر می‎کردند. "این‎جا فلسطین است، عن‎قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهد نمود، سلطنت داوودی حشمت سلیمانی خواهند یافت، این مواعید ضریحه الهییه است و شک و تردید ندارم، قوم یهود عزیز می‎شود." هنگامی که چنین آرزویی از سوی رهبر بهاییان طرح می‎شود، غیرمنتظره نیست که بهاییان برای کسب نفوذ و قدرت در دوستی که در آینده روی کار خواهد آمد همکاری تمام و کمال داشته باشند و اگرچه عمر عبدالهاء به زیارت حکومت یهودیان در فلسطین کفاف نداد، اما جانشین او شوقی افندی شاهد به بار نشستن سیاست دیرینه استعمار برای تشکیل دولتی یهودی در دل حکومت‎های اسلامی بود. حکومتی که در شکل‎گیری آن بهاییان نیز سهمی بر دوش گرفته بودند، به این امید که دولت یهود به پاس این خدمات اسراییل را به مأمن و پناهگاهی برای بهاییان بدل کند.

در نزدیکی و هم‎پیمانی یهودیان و بهاییان، انگلستان نقش بسیار پررنگی داشت تا از هردو گروه برای مقاصد خود در ایران و منطقه بهره‎برداری کند.
بخت و اقبال هم اغلب با آنان همراه بوده چراکه هر دو گروه یک دشمن مشترک، به‎عنوان مسلمانان داشته‎اند که برای ضربه‎زدن به صفوف آن‎ها، به هر تمهید و روش تن داده‎اند. بهاییان حتی در حمایت از حکومت اسراییل و همکاری با آن‎ها بر علیه مردم مسلمان فلسطین عقده قدیمی خود درباره مسلمانان را تسکین می‎دادند و این حامیان برابری و برادری مذاهب، با وجود تمام بلایایی که صهیونیست‎ها بر سر مردم فلسطین آوردند، چشم بر نسل‎کشی مردم فلسطین بسته و جزو اولین گروه‎هایی بودند که حمایت همه‎جانبه خود را از اسراییل اعلام و آن را به رسمیت شناختند، چراکه این نه‎تنها سیاستی بود که به شوقی افندی از سوی انگلیسیان القا شده بود بلکه صهیونیست‎ها، هم‎پیمانان دیرینه آنان نیز به حساب می‎آمدند. بهاییان برای شکل‎گیری حکومت یهودی در فلسطین از هیچ امری کوتاهی نکردند و با وجود آن‎که خود یهودیان جزو اقوام ثروتمند دنیا بودند، رهبران بهایی بخش قابل توجهی از پول‎هایی را که طرفداران این فرقه به‎عنوان کمک یا پرداخت‎های مذهبی برای اعتلای کیش خود، به عکا می‎فرستادند، صرف کمک‎های مالی بهاییان به یهودیان می‎شد.


نوشته شده در چهارشنبه 88/10/23ساعت 4:16 عصر توسط نرگس محمدی| نظرات ( ) |

رابطه بهاییت و صهیونیسم 1


"آیین بهایی تأثیر شگرف روحانی و اخلاقی خود را نشان داده است و همه کسانی که با بهاییان تماس نزدیک داشته‎اند و شگفت آن‎که حتی نفوسی که با آنان مخالف بوده‎اند کمتر در این نکته تردید کرده‎اند که بهاییان از نظر نوع دوستی، صداقت و خیرخواهی سرآمد دیگران بوده‎اند. آیین بهایی در هر جای جهان نفوذ پیدا می‎کند به‎طور محسوسی اثرات اخلاقی و روحانی از خود نشان می‎دهد... و در آنان پندار و کرداری نیک پدید آورده و در مدتی کوتاه بدانان بینشی جهانی بخشیده تا همه مردمان را صرف‎نظر از مذهب، نژاد و ملیت دوست بدارند." (1)
آن‎چه گذشت، از جمله شعارهایی است که بهاییان در سال‎های دور و نزدیک می دهند. شعارهایی همچون "وحدت عالم انسانی" به‎عنوان عصاره آیین بهایی، برابری و برادری همه نژادها و مذاهب و همچنین ذات و منشا یکسان همه ادیان الهی و...  که البته آنها به واسطه این شعار آخر(یعنی برابری همه نژادها و مذاهب و منشا یکسان همه ادیان الهی) می‎خواهند با ظرافت و لطافت خاصی فرقه ساختگی خود را در میان ادیان آسمانی و الهی جای بدهند. اما متأسفانه با وجود چنین شعارهای به‎‎ظاهر زیبا، در مقام عمل آن‎‎چه از سرکردگان این فرقه در طول همه این سال‎ها شاهد بوده‎ایم، درست نقطه مقابل این حرف ها بوده است.
حقیقت این‎ است که بهاییان از همان سال‎های نخستین تشکیل این فرقه، رابطه‎ای نزدیک با یهودیان به‎ویژه محافل صهیونیستی داشته‎اند. پس از تبعید بابیان از ایران به عراق، به حدی اختلاف میان جانشینی باب بین این دو برادر، یعنی یحی (صبح‎ازل) و حسینعلی نوری (بهاء) ،بالا گرفت که کار به درگیری‎های خونینی میان طرفداران این دو کشیده شد. گروهی از آنان (طرفدارن صبح ازل) به جزیره قبرس کوچانده شدند و به ازلیان معروف گشتند و گروهی دیگر (طرفداران حسینعلی نوری) به‎سرزمین فلسطین و عکا در فلسطین تبعید شدند که اینان به بهاییان شهرت یافتند. درست است که پیروان صبح ازل از شمار طرفداران بیشتری برخوردار بودند، اما در رشد و گسترش این فرقه نباید از اهمیت و نقش حمایت‎های استعمار انگلیس و همچنین جریان صهیونیسم، از آن‎ها غافل شد؛ چه بسا اگر اینان مورد حمایت واقع نمی‎شدند، همچون ازلیان در موضع ضعف قرار گرفته و به‎تدریج نه‎تنها از شمارشان کاسته می‎شد، بلکه همانند آنان در گذر زمان تقریبا محو می‎شدند. اما حسینعلی بهاء و جانشینان او به‎ویژه پسرش عبدالبهاء با زیرکی به کانون‎های استعماری نزدیک شده و با یهودیان اسراییل طرح دوستی ریختند و به این ترتیب، تحت حمایت آن‎ها به تبلیغ و گسترش فرقه ساختگی خود در عکا و حتی در ایران مشغول شدند. عبدالبهاء حتی علاوه‎ بر خدمات گوناگون به یهودیان مهاجر که نیت تشکیل حکومتی اسراییلی را در سر می‎پروراندند، خدمتگذاری به بریتانیا را به آن‎جا رساند که با تأمین گندم مورد نیاز ارتش انگلستان، از سوی ایشان به لقب "سر" مفتخر شد و جالب اینکه پیامبرزاده دروغین بیش از آن‎که به پیامبرزادگی خود افتخار کند، مفتون و شیفته دریافت لقب "سر" از سوی بریتانیایی‎ها بود. همکاری بهاییان و یهودیان اگرچه در زمان عبدالبهاء و شوقی افندی شکل آشکاری به خود گرفت، بلکه در زمان خود حسینعلی نوری نیز الواحی از سوی او صادر شد که با پیش‎بینی حکومت اسراییلی در فلسطین آن را به یهودیان بشارت می‎داد.
________________________________________________________
1- ایران زادگاه آیین‎ بهایی، ص 12


نوشته شده در دوشنبه 88/10/14ساعت 7:29 صبح توسط نرگس محمدی| نظرات ( ) |

برخورد دوگانه

عبدالحسین‌ آیتی‌ در کشف‌ الحیل، به‌ برخورد دوگانه‌ و متلوّن‌ عباس‌ افندی‌ با بلشویکها اشاره‌ دارد. به‌ نوشتهِ‌ وی: عباس‌ افندی‌ نخست‌ در الواح‌ خویش، از «فتنهِ» بلشویک‌ و بدیهای‌ آن‌ سخن‌ گفت، اما زمانی‌ که‌ دید بلشویکها «بر خلاف‌ انتظار او پیشرفتی‌ کرده‌اند و دوستانش‌ در روسیه‌ هر روز به‌ او راپرت» می‌دهند «که‌ چنین‌ و چنان‌ شده،... دستور داد که‌ مبلّغ‌ بفرستند به‌ مسکو و به‌ مصادر امر تفهیم‌ نمایند که‌ ما هم‌ بالشویک‌ هستیم، منتهی‌ ما می‌خواهیم‌ از راه‌ مذهب، اشتراک‌ را مجری‌ داریم‌ و شما از راه‌ سیاست» ! فردی‌ هم‌ که‌ برای‌ مذاکره‌ به‌ مسکو ارسال‌ شد، سید مهدی‌ گلپایگانی، خواهرزادهِ‌ میرزا ابوالفضل‌ گلپایگانی‌ مشهور، بود. ‌
 به‌ گفتهِ‌ آیتی: «سیاست‌ و پلتیک» عباس‌ افندی‌ این‌ بود که‌ «هر وقت‌ می‌دید یک‌ حرفهای‌ تازه[ای] در دنیا نسبت‌ به‌ شاهی‌ یا قانونی‌ پیدا شده، تا چندی‌ با آن‌ مخالفت‌ می‌کرد که‌ اگر استقراری‌ نیافت‌ بگوید ما آن‌ روز چنین‌ و چنان‌ گفتیم‌ و اگر قرار می‌گرفت‌ فوری‌ پرده‌ را عوض‌ می‌کرد» ، چنانکه‌ در برابر جنبش‌ مشروطیت، این‌ برخورد دوگانه‌ را اتخاذ کرد. «بنابر این‌ اصل، از موقع‌ انقلاب‌ روسیه‌ تا استقرار بالشویکی‌ در ظرف‌ دو سال‌ اخیر هر وقت‌ لوح‌ به‌ ایران‌ می‌فرستاد به‌ روسها بد گفته‌ بود و بالشویک‌ را بدخواه‌ بود و اگرچه‌ به‌ قول‌ حاجی‌ اصفهانی‌ بروجردی‌ که‌ خودش‌ حامل‌ لوحی‌ بوده‌ است‌ گفت: این‌ بدگویی‌ از بالشویک‌ هم‌ در لوحی‌ بود که‌ به‌ ایران‌ می‌فرستاد و گرنه‌ لوحی‌ که‌ به‌ عشق‌ آباد و بادکوبه‌ می‌فرستاد آن‌ قدر تعریف‌ از بالشویک‌ بود که‌ همه‌ را با خدایی‌ خود شریک‌ کرده‌ بود. ولی‌ اخیراً‌ علاجی‌ جزاین‌ ندیده‌ بود که» از در دوستی‌ درآید و لذا به‌ بهائیان‌ عشق‌ آباد نوشت‌ که‌ تهیهِ‌ سفر سیدمهدی‌ گلپایگانی‌ به‌ مسکو را ببینند.1
 
-----------------------------------------------
1. کشف‌ الحیل، ج‌ 3، چ‌ 4، ص‌ 215 به‌ بعد.


نوشته شده در چهارشنبه 88/9/18ساعت 10:42 عصر توسط نرگس محمدی| نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8      >